• وبلاگ : عشق پاييزي
  • يادداشت : زندگي روزمره...
  • نظرات : 2 خصوصي ، 21 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2      
     

    سلام. پيش منم بيا

    اگه با تبادل لينكم موافقي خبرم كن

    سلام

    اين وبلاگت هم خيلي جالبه .

    داستانو خوندم زيبا بود . اين اتفاقات توي ايران زياد ميافته و تعجب نداره . فقط توي فيلما هم نيست كاملا واقعي هستند .

    منتظرت هستم .

    سلام

    واااااي چه داستان طولاني هي ، خلاصه خوندمش ، هه هه آخه ساعت 6:30 صبحه منم خوابم ميومد ،اما كلا فهميدم ماجرا چيبود ، دنيايه ماست ديگه چه ميشه كردش ، شاد بشاي .

    تفريح و سرگرمي

    سلام

    داستان طولاني بود اما تا آخرش خوندم ، والا براي من هم سواله ؟ چطور اينطوري ميشه ؟ باز هم به وبت سر ميزنم ولي ترو خدا ايندفعه كوتاه بنويسش يا تو چند قسمت بزارش كلي وقتم گرفته شد ، اما ممنون نكات خوبي رو بيان كردي . خوش باشي .

    عاشق

    + حسين 
    مرسي رويا خانم خيلي جالب بود موفق باشي
    + عشق 10 ساله 

    سلام

    مرسي از حضورت

    چه داستان عجيبي !

    اين پسره ديوانه بود !

    بايد يك بار ديگه بخونم !

    ولي خيلي جالب بود و خيلي و خود من بارها دخترهايي رو ديدم كه با لباسهاي خيلي آنچناني ميگردند ولي تا ميخواهند به طرف خانه برند چادر رو از كيف در ميارند و از اين رو به اون رو ميشند :-)

    هميشه شاد و خندون باشي

     <      1   2