سلام
مرسي از حضورت
چه داستان عجيبي !
اين پسره ديوانه بود !
بايد يك بار ديگه بخونم !
ولي خيلي جالب بود و خيلي و خود من بارها دخترهايي رو ديدم كه با لباسهاي خيلي آنچناني ميگردند ولي تا ميخواهند به طرف خانه برند چادر رو از كيف در ميارند و از اين رو به اون رو ميشند :-)
هميشه شاد و خندون باشي