• وبلاگ : عشق پاييزي
  • يادداشت : مامان بزرگ...
  • نظرات : 3 خصوصي ، 47 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + صنم 

    سلام سلام

    اي ول

    ميدوني همش قشنگ بود ولي اونجاش كه نوشته بودي

    تو مهربونيتو حتي وقتي حالت از هميشه بدتر بود با لبخند کمرنگ بهم نشون ميدادي و من...

    خيلي با حال بود

    ياد مامان بزرگ خودم افتادم كه من گاهي ميمونم چطوري بعضي چيزا رو تو خودش ميريزه و دم نمي زنه

    فاتحه هم خوندم

    خدا رحمت كنه