• وبلاگ : عشق پاييزي
  • يادداشت : مامان بزرگ...
  • نظرات : 3 خصوصي ، 47 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    مادربزرگ............

    يادش بخير چقدر مهربون بود

    چقدر باهام خوب بود

    نون مي پخت منم هميشه قبل اينكه نون رو مي پخت خمير

    رو مي گرفتم و باهاش بازي مي كردم

    چقدر اينكارو دوست داشتم

    و چقدر صبور بود كه در برار اون رفتارام هيچ عكس العملي

    نشون نمي داد

    غيراينكه بازم با مهربوني باهام برخورد ميشه

    هنوزم بعد گذشته 16 سال دلم واسش تنگ ميشه

    مادر بزرگها همشون مهربونن

    زيبا بود و متفاوت

    حتما به سر مزارش برو اينكار روحش رو شاد مي كنه

    خدا بيامرزدش