به من گفت:فردا میرود.اینجا نمیماند
و پرسیدم:دلم؟
او گفت:نه،تنها نمیماند
بدو گفتم:که چشمان تو جادو کرده این دل را؟!
و او گفت:این چشم تا ابد زیبا نمیماند
بدو گفتم:دل دریاییم قربان چشمانت
ولی او گفت:این دل تا ابد دریا نمیماند
به او گفتم:که کم دارد تورا رؤیای کمرنگم
و پاسخ داد او:در عصر ما رؤیا نمیماند
بدو گفتم:بدو گفتم قبول کن رسوایت شوم
او گفت:
کسی که عشق را شرطی کند رسوا نمیماند
و حق با اوست
عاشق شو وهمین و هرچه بادآباد
چرا که در مسیر عاشقی اما نمیماند
خدایا:خط بکش بر دفتر این زندگی
اما:
به من مهلت بده تا بشنوم آنچه نمیماند